روابط ایران و غرب در عهد قاجار ،به دلیل ضعف شاهان این دوران در مواجهه با قدرتهای غربی، اثرات شومی را بر سیاست و اقتصاد و فرهنگ ایران بر جای نهاد. قاجاریه در امتداد رویکردهای استعمار گرانه دو ابر قدرت آن زمان یعنی روسیه و انگلیس و نیز تحت تأثیر شرایط بین المللی و اوضاع داخلی،به یک سری سیاست هایی در مواجهه با دول خارجی روی اورده بود که در عمل به منزله ...
فراماسونی همیشه کوشیده است اقلیت های مذهبی را تحریک کند و در جوامع مختلف مسأله و تفرقه ایجاد نماید.حکومت های استعماری انگلیس سعی بر این داشتند عوامل خود را به صورت مجریان صدیقی در پست های حساس قرار بدهند و گاهی هم ایشان را دربرنامه ای چندین ده ساله در چهره مردان ملی ذخیره نمایند.
سیاست کلی نظامهای سلطانی حاکم بر ایران را در مقطع نخست یعنی تا کودتای 28 مرداد می توان درکل تمایل به نزدیکی با غرب جهت تعدیل فشارهای وارده از سوی همسایه شمالی خود (روسیه و بعدها شوروی) دانست، اما کودتای 1332 و بر کناری دکتر مصدق و شکست نهضت ملی شدن صنعت نفت آغازگر دوران سلطهی تام و تمام غرب بر ایران و به نوعی ذوب ایران در سیاستهای جهانی امپریالیسم ...
درواقع قدمت شرق شناسی در ایران،خود به اولین برخوردهای عملی تاریخ ساز میان ایران و غرب باز می گردد. اولین برخورد هایی که به شکلی گسترده می توان رد پای آنها را در دوران فتحعلی شاه، یعنی همزمان با آغاز جنگهای ایران و روس و همچنین ورود افرادی از سوی انگیس، (افرادی همچون سرجان ملکم، سرهارد فورد جونز و سرگور اوزلی) به ایران یافت
در دوران مشروطه و پس از آن در مقاطعی چون استبداد صغیر (1288-1287 ه.شمسی) اتکای نخبگان سیاسی غیر مستقل ایران به دو قدرت خارجی، به نوعی مرزبندی بین نیروهای محافظه کار و تجدیدنظرطلب را مشخص می کرد.به عبارتی تلاش برای نزدیکی بیشتر با مسکو و در نظر گرفتن مطامح امپراتوری روسیه هم معنا با هواداری از بازگشت قدرت مطلقه دربار قلمداد می شد.
موضوع رابطه با غرب که عمر آن شاید به 200 سال گذشته می رسد، بعد از انقلاب مشروطه عملا با تقسیم بندی های خاصی در ایران مواجه شد. یک عده به مانند مرحوم تقی زاده و ... طرفدار غرب و هضم شدن در غرب بودند ویک عده نیز مخالف بودند و بعد هم در دوران انقلاب نیز افکار به گونه ای با تغییرات فاحشی روبروشد.
خودکم بینی ، خودباختگی، تسلیم در برابر تمدن غرب، عدم انگیزه برای تحرک و تلاش و پویایی و تولید این نوع آسیب های اجتماعی نتایج این هویت سطحی است. قاعدا همانطور که اشاره شد شناخت عمیق و کافی از داشته های خودی و شناخت دقیق و عمیق از نقاط ضعف تمدن غرب می تواند به تدریج بیماری های هویتی جامعه ما را معالجه کند.